شیعه تا چشمان خود وا کرده است اشک را هر لحظه معنا کرده است اشک چون دارو ندارش اشک اوست پس نیفشاند به جز در پای دوست اشک اشکش را بیندازد به پیش تا کند سرمایه ی فردای خویش اشک شیعه سینه را سینا کند چشم تاریخ زمن بینـــــا کند شیعه داده بهر مجنون هدیه ها کرده بر آن راٌس پر خون گریه ها شیعه تا دروازه ی کوفه روان او دویده با سر و اشک روان اشک شیعه مرده احیا می کند تا دلش یادی ز زهرا(س) می کند اشک شیعه آبشاری از جگر بسکه می جوشد ز درد میخ در اشک و خون از چشم شیعه توئمان از جسارتهای آن نا مردمان زندگی از بهر شیعه مردن است تا بیاد آن طناب و گردن است آبرنگ شیعه باشد اشک او زین سبب نقاش دارد رشک او شیعه نقاش است اما بی قلم می کشد عکس دو دست و یک عَلَم گرتوهستی شیعه و داری تواشک تا قیامت گریه کن بر چشم مشک تاکه دستت گیرد آن بی دست مست غیر از این درگاه را بردار دست شیعه ی بی اشک گنج بی دَُرّ است سفره ی رنگینش از خالی پر است اشک کرده نخل شیعه بارور اشک کرده شیعه را بیدارتر یــــــــــــا علـــــــی!
نوشته شده توسط :
بازديدهاي امروز:
4 بازديد
بازديدهاي ديروز:
3 بازديد
مجموع بازديدها:
61499 بازديد
پست الكترونيك
پارسي بلاگ
درباره من
ضریـــح عشق [58]
حـرف دل [20]
باغ شهــــادت [13]
سکــــــــــوت عشــــــــــــق [45]
بهشت کوچک ما [45]
عطر شقایقهای عاشــــــــق [27]
گل نرگس فدای رنگ و بویت [18]
ضریــــــــــــح عاشقــــــــی [43]
[آرشیو(8)]
عاشق آسمونی
اخبار دنیای عشق
صدفم چشم به راهتم برگرد
پژوهشگر جوان
فانوس
.:: معلم اندیشه و بیان ::.
سخنی با سید مرتضی
حـرف دل با سید مرتضی
*
*