سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد.

کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد.

از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد.

سر نماز اول وقت حاضر شو، شاید آخرین دیدارت با خدا باشد در زمین.

آن‌روزی که خبر مرگ عزیزمان را می‌شنویم و باور نمی‌کنیم، پیش

خود می‌گوییم کاش آنچه شنیده‌ایم کابوسی بیش نباشد.


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


 

آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت: بهلول چه می کنی؟
بهلول جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند. هارون گفت:
آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟
بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و... تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد. آنگاه بهلول گفت:
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی. هارون قبول نمود.
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد. سپس بهلول گفت:
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است. آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.


 


 مردی با عزرائیل رابطه دشت و با وی دوست شده بود.
روزی به او گفت:
تقاضایی از تو دارم.
می دانم که زمان مرگم را نمی توانم به عقب بیاندازم و از دست تو هم کاری ساخته نیست اما از تو می خواهم تا مدتی قبل از مرگ، مرا خبر کنی تا کارهایم را رتق و فتق کنم.
عزراییل پذیرفت و مرد آسوده حال به کار خود رسید به این امید که عزراییل او را خبر می کند.
سالها گذشت روزی عزراییل سراغش آمد و گفت:
آماده باش که می خواهم جانت را بگیرم.
مرد تعجب کرد و با وحشت پرسید:
مگر قول نداده بودی که مرا خبر کنی من هنوز کارهای نیمه تمام زیادی دارم!
عزراییل گفت:
من به قولم عمل کردم و چندین بار تو را خبر کردم.
مرد پرسید:
تو که به من خبر ندادی!
عزرائیل گفت:
چرا آنروز که همسرت مرد تو را خبر کردم که نوبت تو هم نزدیک است اما اعتنا نکردی! آنروز که دوست دوران کودکی ات مرد تو را خبر کردم اما اعتنا نکردی! آنروز که...
و جان مرد را گرفت!

 

یادمان باشد روزی نوبت ماست!!!


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


 

پروردگارا، تو را شکر می کنم

??? ?? ????? ????

برای تمام نعماتی که به من ارزانی داشتی

برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی  

برای غروب های آرام و شبهای تاریک و طولانی

 

تو را شکر می گویم برای سلامتی و بیماری، برای غم ها و شادی هایی که

امسال به من عطا کردی

تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی

و سپس باز پس گرفتی

 

خدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان، برای آن همه

عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیزی که دریافت کردم

 

شکر برای تمام گلها و ستارگان، برای فرزندان و عزیزانی که دوستم دارند

 

خدایا، تو را شکر می گویم برای تنهاییم، برای شغلم، برای مسائل و مشکلاتم،

برای تردیدها و اشک هایم، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیک تر کرد

 

تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای،

برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم

 

امسال چه چیز در انتظارم است؟

 

پروردگارا، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای

 

تنها از تو می خواهم:

آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هر آنچه بر سر راهم قرار می دهی

تو را ببینم و خواستت را

آنقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم

و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت

و آنان که در اطرافم هستند

 

پروردگارا، به من بردباری، فروتنی، و تسلیم و رضا عنایت فرما

 

          خدایا، مرا آن ده که مرا آن به

           و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم

 

پروردگارا، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا، ذهنی هوشیار

و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که

به کمال برایم خواسته ای به دیده منت بپذیرم

 

خدایا، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطا کن، و صلح و دوستی

و آرامش بر قلوب انسانها حاکم گردان

 

پروردگارا، تو را سپاس می گویم

 آمیــــــــــــــــن!

http://www.nasiri51.blogfa.com/


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


 

سلام خدا

 

سلام می کنم بر دلتنگی، بر دغدغه های دیروز، بر لحظه های جانسوز

سلام بر غم ها و اندوه جانکاه ، بر بی کسی و بی قراری ، بر هراس از فردا

سلامی که سر آغاز یک پایان است. پایان بر تمام دلتنگی ها و ناامیدی ها

پایان بر تمام دغدغه های دیروز و هراس های فردا

 

و اما سلام به بهترین رفیق دلتنگی هایم ، مهربانترین دوستم ، همراز ناگفته هایم

سلامی که حاکی از آشتی نمودن، به معنای بازگشت از بیراهه به راه روشن است

خدایا هزاران بار سلام!

خدایا سلامم را پاسخ گو و باز مرا در آغوش پر مهرت جای ده و نوازش ده

خدایا از اشتباهات من درگذر، از بدی های من از بد بودنم از بد قولی هایم از خطاها

و گناهانم با بخشش خود درگذر و مرا همچون نوزادی تازه متولد شده عاری از هر

پلیدی و گمراهی در آغوش گیر

موهبت زندگی مجدد را به من عطا کن تا تو را بجویم ، بشناسم و بپرستم

آن زمان چشمانم به جمال زیبایت روشن و گوش هایم شنوای صدای جانبخشت و

دلم تشنه پر شدن از احساس مملو از عشق به تو خواهد بود.

و چه زیبا و لذت بخش است این زندگی. زندگی ای که به سویت با اشک و آه آمدم

که سراسر آرامش است و تسکین دهنده قلبم. همان قلب شکسته ای که تو را در

آن پیدا کردم. حال دلم صیقل یافته و از جنس نور است.

زبانم باز شده و شوق صحبت با تو دارم.

هنوز خورشید در آسمان وسیع چشم نگشوده ، وقتی صدای الله اکبر موذن از

پشت بام خانه ات به گوش می رسد از خواب غفلت بیدار می شوم. جانمازم را که

گم کرده بودم پیدا می کنم.

سلام خدا

 سینه ای پر از حرف دارم که می خواهم بگویم و تو صبورانه گوش میدهی.

پس درد دلهایم را بشنو ......................................................

 

 من به روشنی سلامت را می شنوم که به من راه گم کرده دیروز و دوست امروز

سلام میدهی ، سلامی که به معنی سلامت است و خیر و عافیت را برایم خواهانی

و چه هدیه ای بالاتر از سلام از طرف خدا
.
سلام
سلام
سلام
...................والسلام


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


<      1   2      
: منوي وبلاگ :


 بازديدهاي امروز:
12 بازديد
 بازديدهاي ديروز:
4 بازديد
 مجموع بازديدها:
60825 بازديد

 

 صفحه اصلي


 
پست الكترونيك
 
پارسي بلاگ
 
درباره من


: درباره خودم :
اردیبهشت 1389 - یـــــــــــــــادبود

یا علی! لحظه ای که قراره اشهد و بخونم بیا مولا! لحظه ای که سخته جدا شدن روح از بدن بیا مولا! یا علی بیا که عشق ما فقط تویی!!!
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :

اردیبهشت 1389 - یـــــــــــــــادبود

: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :


: جستجو در وبلاگ :


: پشتيباني :

 

 

 

*

جدیدترین قالب وبلاگ


خدمات وبلاگ نویسان جوان

*